هنر گوتیک
هنر گوتیک زاده ایمان مسیحیت بود و اصیل ترین تجلی آن کلیساهای گوتیک. از اواسط قرن دوازدهم متدرجاً توانایی و تلاش لازم برای ایجاد آثار بزرگ معماری از صومعه ها و شهرکها منتزع، و به مراکز و شهرهای عمده که قدرت مالی
نویسنده: پرویز مرزبان
هنر گوتیک زاده ایمان مسیحیت بود و اصیل ترین تجلی آن کلیساهای گوتیک. از اواسط قرن دوازدهم متدرجاً توانایی و تلاش لازم برای ایجاد آثار بزرگ معماری از صومعه ها و شهرکها منتزع، و به مراکز و شهرهای عمده که قدرت مالی و نیروی انسانی کافی در اختیار داشتند ضمن آنکه مقرّ اسقفان و مجتهدان و فیلسوفان نیز بودند منتقل شد. لغت گوتیک یعنی منسوب به قوم گوتها [از اقوام شمالی اروپا].این شیوه هنری که در نیمه دوم سده دوازدهم پا گرفت و تا نیمه قرن پانزدهم میلادی دوام یافت و در همه کشورهای اروپایی متداول شد، در آغاز منحصر بود به شیوه نوینی از معماری کلیسایی که از آمیخته شدن عناصر رومی وار با هلال تیزه دار اسلامی و ویژگیهای تازه ای از هنر نُرمانها و گوتهای شمالی در ناحیه شمال شرقی پاریس، یعنی در بخشهای ایل دو فرانس و شامپانی و پیکاردی، به وجود آمد. هنگامی که هنرمندان دوره رنسانس(2) با افکندن نگاه تحقیر آمیزی به گذشته، هنر قرون وسطایی پشت سرمانده را «گوتیک» نام نهادند، نیتّی جز این نداشتند که آن مجموعه هنری «نامهذّب» و «بربری وار» را حاصل کوشش و آفرینش گوتهای وحشی، یا همان ویرانگرانی که هنر کلاسیک رومیان را به نابودی کشانده بودند، معرفی کنند؛ و این بود نظر و نیت بزرگان رنسانس نسبت به هنری که ما امروز با عنوان احترام انگیز «هنر گوتیک» در دل و دیده مان جای می دهیم.
از حدود سال 1140 به بعد کلیساهایی در فرانسه شمالی برپا شد که از شیوه معماری رومی وار مجزا و متمایز بود، و با آنچه که «شیوه گوتیک» عنوان یافته است قرین و مشابه. نخستین نمونه های معماری گوتیک ـ که باید گفت تنها حاوی جزئی از عناصر شیوه نوین بودند، و نه تمامی آنچه که می بایست حدود نیم قرن بعد به مرحله تلفیق نهایی و تکوین کامل شیوه گوتیک برسد عبارتند از: کلیسای دورام[1109، انگلستان] که تنها عنصر تُویزه یا رگه بندی طاق قوسی از عناصر شیوه گوتیک در آن به کار رفته بود. بعد از آن معماریهای ایل دو فرانس [کمی پیش از پایان نیمه اول قرن دوازدهم] و کلیسای سن دنی نزدیک پاریس[1140 تا 1144 میلادی] تقدّم دارند، و از آن پس نوبت به کلیساهای جامع سانس و نوایون و لان و کلیسای معظم و تاریخی نوتردام در پاریس [آغاز بنا 1163]می رسد که همه در دهه های آخری قرن دوازدهم برپا شدند. با بنای کلیسای جامع شارتر [پس از آتشسوزی آن به سال 1194] کلیسای گوتیک در قالب رسمی و ماهیت نهایی خود تشکل یافت، و از آن پس گوتیک از همه جهات هنری در سراسر اروپا جانشین رومی وار شد.
از اوایل قرن سیزدهم میلادی هنر گوتیک شامل انواع معماریهای شهری و نظامی و کاخهای اربابی، و نقاشی دیواری، و شیشه بند منقوش، و تزیینات داخل کلیسا و محوطه مذبح(محراب)، و نقاشی قابی روی تخته به صورت محجری دو یا سه لته برای پشت مذبح، و تذهیب و مصورسازی کتاب، و جلد سازی، و نقش برجسته کاری، و پیکره سازی با مواد مختلف چون سنگ و فلز و عاج و چوپ، و زرگری بسیار ظریف، و دیگر هنرهای فرعی شد.
شیوه گوتیک در مسیر رویش خود مراحلی را گذراند یا انشعاباتی یافت که مشخص و نامگذاری شده اند و عبارتند از: الف تحوّل نخستین یا مرحله ابتدایی گوتیک که بهتر است بگوییم«گوتیک ابتدایی» یعنی دوره متمایز شدن از هنر رومی وار و خودسازی و تکامل شیوه گوتیک، که نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی را فراگرفت، و به انگلستان نیز نفوذ یافت. ب در میانه سده سیزدهم که معماری گوتیک به اوج اعتلای خود رسید، کلیساهای جامع رَنس، آمی یَن، بووِه و بورژ[ از شهرهای عمده کشور فرانسه که خاستگاه گوتیک بوده است] بنا شدند که همه مشخص به بلندی و سبُکی بیسابقه، و باریکی جرز، و نازکی دیوار، و کشیدگی برجها و مناره ها و تیزی سرمناره ها، و تکرار و تأکید قائمهای ساختمانی بودند، بدان میزان که حالت خیزی رو به آسمان، یا فضایی محصور و آویخته بر پیکر کلیسا می بخشیدند. گذشته از این که سطح دیوارهایشان سراسر از شیشه بند منقوش پوشیده شد تا نور بیشتری به فضای گسترده شبستان وارد کند[ به نحوی که در کلیسای گوتیک جا بر نقاشیهای دیواری تنگ شد] و نقش برجسته کاری از ردیف هیاکل کوچک اندام قدیسان بر هلالهای مکرّر درگاههای ورودی و مشبک کاری بر سنگ، و تزیینات و گچبری سطحی افزایش یافت؛ و این همان تحول (یا انشعاب) بود که «گوتیک شعاع سان»(3) نام گرفت.از نمونه های ممتاز این معماری کلیساهای جامع سن دنی و آمی یَن و سنت شاپل [در پاریس] است که دو عنصر مهم معماری گوتیک به طرزی بارز در آنها به کار گرفته شده است؛ یکی عنصر ساختمانی که عبارت است از جرزهای پشتبند توأم با پشتبندهای معلق( یا شمعهای شمشیری) بر پا شده در جانب بیرونی پیکر اصلی کلیسا برای پایداری در برابر رانش سقف بسیار بلند، و استحکام بخشیدن به بدنه نازک و سبک دیوارها؛ و دیگر عنصر تزیینی که عبارت است از گستردگی شیشه بند منقوش و ترکیب یافتن آن با پنجره های گلسرخی و سه پر و هلالهای تیزه دار برای روشنی بخشی به درونخانه. ج رو به پایان قرن چهاردهم در معماری فرانسه و آلمان خاصیت جهش رو به بالای کلیسای گوتیک با به کارگیری دسته ستونهای باریک و سر راست که از پایه ای واحد به سوی سقف خیز بر می داشتند و بی آنکه حتی سرستونی صعود مداوم آنها را متوقف کند چون پنجه ای گشوده یا شاخه هایی منشعب از ساقه اصلی بر طاق قوسی می گستریدند، تشدید یافت؛و جنبش و کششی در برخورد آن رگه ها بر سقف پدید آمد؛و تنوع بیشتری در تلفیق عناصر تزیینی چون بامها و سردرهای دو شیبه، و برجکهای روی بام، و سرمناره های مخروطی بلند و نوک تیز، و پنجره بندی با شکلهای چند پر و خمیدگی و ضد خمیدگیهای درهم تابیده[شبیه به شعله]، و نیز سنگتراشی و کنده کاری بسیار با خطوط مواج و شعله سان به کار رفت، و این همه عنوان «گوتیک شعله سان»(4) یافت، که در سراسر اروپا متداول شد و کما بیش تا میانه دوم سده شانزدهم برپا ماند، تا آنکه موج فراگیر و پویای رنسانس برخاسته از ایتالیا آن را در خود فرو پوشاند. د در سالهای الحاق سده پانزدهم به شانزدهم شیوه تزیینی مشخصی بر تنه کهنسال هنر گوتیک شاخه بست که «شیوه بین المللی» نام گرفت. و با ظرافتکاری و شگردنمایی دلنشین خود بیشتر شامل هنرهای تجسمی و تزیینی چون انواع پیکر تراشی [نقش برجسته کاری، پیکره سازی، سنگتراشی] و انواع نقاشی [نقاشی قابی، تذهیب و مصور سازی کتاب] شد و در سراسر اروپا رواج یافت.
معماری گوتیک در اساس ساختمانی خود مبتنی است بر بنایی چلیپا شکل دارای دو بازوی طولی و عرضی متقاطع، و شبستانی مستطیل شکل پیوسته به دو دهلیز یا راهه جانبی با سقفی بلند[35 تا 45 متر]، و پشتبند معلق، و برج تقاطع [برج ستبر و گاهی بلند در محل تقاطع دو بازوی چلیپا]، و پیشخان غربی ( یا مدخل اصلی) با دو برج بلند متقارن بر دو جانب آن، و هلال تیزه دار، و طاق و تویزه متقاطع. گفتیم معماری گوتیک در مسیر گسترش خود در هر دیار و دوران با موازین و تمایلات و پاره ای عناصر معماری محلی آمیزش یافت و به ویژگیهایی نوین درآمد. گوتیک شعاع سان بخصوص در جنوب فرانسه متداول شد. در اسپانیا گوتیک شعاع سان با معماری «اسلامی اسپانیایی» در آمیخت و حاصل آن معماریهایی چون کلیسای جامع اشبیلیه، که بر جایگاه مسجدی بنا شد[ سده پانزدهم میلادی]، و دیگر ساختمانهایی با طاق مقرنس اسلامی در طلیطله و اندلس [سده های چهاردهم و پانزدهم]بود.در انگلستان گوتیک مراحل خاص خود چون «گوتیک ابتدایی» و «گوتیک مزین»[1280 میلادی]و «گوتیک قائم»[حدود1350]را گذراند. آلمان گوتیک شعله سان را همزمان با فرانسه در آغوش خود جای داد، علاوه بر آنکه نوع خاصی از کلیسای گوتیک با سه شبستان هم ارتفاع را در دامان خویش پروراند[سده چهاردهم]. ایتالیا تنها کشوری بود که نظام گوتیک را چنانکه باید خوش آمد نگفت، و آن شیوه معماری را به تمامی نپذیرفت، و یا عناصر معماریهای محلی خود را بیش از حد معمول با آن درآمیخت؛ چنانکه می بینیم بناهای دینی برپا شده در شهر فلورانس چون سان ماریا نووِلاّ و سان کروچه بخشی از خصوصیات درونخانه معماری کلاسیک روم را حفظ کرده است همان گونه که کلیساهای جامع شهرهای سیه نا و اورویه تو و میلان که در قرن سیزدهم بر پا شدند نفوذ گوتیک فرانسه را نپذیرفتند؛ و سرانجام گوتیک ونیزی آمیزه ای شد که در آن معماری بیزانسی آشکار ماند.
پیکرتراشی گوتیک نیز مانند معماری در ناحیه ایل دو فرانس تکوین یافت و با گذشت اندک زمان از مرحله عادی تابعی تزیینی در خدمت معماری، به مقام بلند عاملی توصیفی ارتقا یافت که کارآییش بازنمایی تمامی پیکره های قدیسان و احوال مریم و کودک و تصلیب مسیح و رویدادهای مهم مسیحیت بود. تنها در کلیسای جامع شارتر بیش از 8000 پیکره کوچک اندام به اسلوب نقش تمام برجسته اجرا شده است که از آن میان ردیف هیکل های خشک زده و در جامه پیچیده سردرهای ورودی، نخستین مرحله تکامل پذیری آن هنر را عرضه می دارد. در مرحله بعدی نخست به سر و سپس به اندام این پیکره ها نیرو و جنبش حیاتی دمیده شد. پیکرتراشیهای تمام برجسته سردرهای نوتردام[1220]، و درگاههای بازوی عرضی چلیپا و سردرهای ورودی شارتر [1240]، و سردرهای غربی کلیسای آمی یَن همه مشخص به حالت وقار و آرامشی بزرگوارانه اند که نگرنده را به یاد هیکلهای ارباب انواع در پیکرتراشی دوره کلاسیک یونان می اندازد. بدینسان در پیکرتراشی گوتیک، مسیح از قالب و ماهیتی که شیوه های بیزانسی و رومی وار بدو بخشیده بودند به در می آید، و در مقام فرزند خدا بر روی زمین، با تمامی جلال ملکوتیش در هنر مغرب زمین جلوه گر می شود.
در طول قرن سیزدهم پیکرتراشان در جامه پردازی خاص شیوه گوتیک، که بخصوص با تاخوردگیهای قائم و متوازی خود حالت وقار و ایستایی و آرامش درونی پیکره ها را تأیید می کرد؛ و نیز در بازنمایی جذبه دینی قدیسان، و سیمای هیجانزده هریک از ناظران، و مقام ربانی مسیح، به مهارت تام رسیدند، لیکن در آغاز سده چهاردهم این استادی و اعتلا رو به افول گذارد[بخصوص در فرانسه]، و جای خود را تا حدودی به پیکرتراشی تدفینی سپرد که توجه و دلبستگی بسیاری از پیکرتراشان را به سوی خود جلب کرد. ساختن پیکره های تدفینی بر روی مقبره که بیشتر با مفرغ و شبه مرمر، و نیز با سنگ و چوب، اجرا می شد تا آخر قرن پانزدهم متداول ماند و آثاری ممتاز بر جا گذارد.
با اختصاص یافتن سطح دیوارهای کلیسای گوتیک به شیشه بند منقوش، نقاشی دیواری در آن معماری متدرجاً موضع و مقام خود را از دست داد، و آن هنر موقوف شد به نقاشی روی تخته و قاب تزیینی[دولته و سه لته و گاهی بیشتر] برای پشت محراب و یا بخشهایی از طاق کلیسا، و نیز تذهیب و مصورسازی نسخ خطی. اما هر یک از این رشته های نقاشی در مکتبهای متفاوت کشورهای فرانسه و انگلستان و فلاندر و آلمان و اسپانیا، و بخصوص و بیش از همه در ایتالیا، به پویش و پیشرفت خود ادامه دادند و با آفرینش آثاری بزرگ و پایدار زمینه را برای ظهور نقاشی دوران رنسانس هموار ساختند؛ و شگرف این که استادان طراز اول ایتالیا، چون چیمابو(5) و جوتو(6) و سیمونه مارتینی(7) و بسیاری دیگر، از همان پایان سده سیزدهم مقام شامخ خود را چون طلیعه داران نهضت نقاشی رنسانس تثبیت کردند.
شیشه بند منقوش [بخصوص در فرانسه و انگلستان]، چنانکه اشاره شد، در معماری گوتیک اعتبار و رواج بیشتر یافت و تمایل هنری به گستردن سطح پنجره ها برای تأمین تابناکی درونخانه، شیشه بندی منقوش و رنگین به رنگهای تند را در سده های دوازدهم و سیزدهم به اوج کمال رساند، به طوری که دیگر برای پنجره های کلیساهای سن دنی و سانس[فرانسه] و کنتربوری[انگلستان]، و به خصوص نمونه های ممتاز آن در شارتر و روآن، از جهت غنای رنگ و نیرومندی خطوط تصویری تالی و مانندی به وجود نیامد.
از پایان قرن دوازدهم به بعد شاهزادگان و امیران و شهرنشینان دولتمند نیز در تشویق پیشه وران و پشتیبانی از هنرهای فرعی و صناعات کاربردی با کلیسا همگام شدند، و در نتیجه انواع فلزکاری و زرگری و میناکاری و درودگری و سنگتراشی برای ساختن ظروف و اثاثه کاربردی یا اشیاء تزیینی، همان گونه که انواع صنایع بافندگی چون دیوارکوبها و رومبلیهای قالیبافت و پارچه های زربفت و ابریشم بافی و سوزندوزی، و نیز سفالگری با لعابهای رنگین و نقوش تزیینی برجسته کاری شده، و ساختن جلد کتاب و جعبه جواهر و قاب آینه و مانند آن با عاج و چرم و چوب و فلزات قیمتی، رونق و رواج یافت؛ و در همان دوران بود که شهر ونیز برای بار دوم مرکز شیشه گری باختر و خاور شناخته شد.
از حدود سال 1140 به بعد کلیساهایی در فرانسه شمالی برپا شد که از شیوه معماری رومی وار مجزا و متمایز بود، و با آنچه که «شیوه گوتیک» عنوان یافته است قرین و مشابه. نخستین نمونه های معماری گوتیک ـ که باید گفت تنها حاوی جزئی از عناصر شیوه نوین بودند، و نه تمامی آنچه که می بایست حدود نیم قرن بعد به مرحله تلفیق نهایی و تکوین کامل شیوه گوتیک برسد عبارتند از: کلیسای دورام[1109، انگلستان] که تنها عنصر تُویزه یا رگه بندی طاق قوسی از عناصر شیوه گوتیک در آن به کار رفته بود. بعد از آن معماریهای ایل دو فرانس [کمی پیش از پایان نیمه اول قرن دوازدهم] و کلیسای سن دنی نزدیک پاریس[1140 تا 1144 میلادی] تقدّم دارند، و از آن پس نوبت به کلیساهای جامع سانس و نوایون و لان و کلیسای معظم و تاریخی نوتردام در پاریس [آغاز بنا 1163]می رسد که همه در دهه های آخری قرن دوازدهم برپا شدند. با بنای کلیسای جامع شارتر [پس از آتشسوزی آن به سال 1194] کلیسای گوتیک در قالب رسمی و ماهیت نهایی خود تشکل یافت، و از آن پس گوتیک از همه جهات هنری در سراسر اروپا جانشین رومی وار شد.
از اوایل قرن سیزدهم میلادی هنر گوتیک شامل انواع معماریهای شهری و نظامی و کاخهای اربابی، و نقاشی دیواری، و شیشه بند منقوش، و تزیینات داخل کلیسا و محوطه مذبح(محراب)، و نقاشی قابی روی تخته به صورت محجری دو یا سه لته برای پشت مذبح، و تذهیب و مصورسازی کتاب، و جلد سازی، و نقش برجسته کاری، و پیکره سازی با مواد مختلف چون سنگ و فلز و عاج و چوپ، و زرگری بسیار ظریف، و دیگر هنرهای فرعی شد.
شیوه گوتیک در مسیر رویش خود مراحلی را گذراند یا انشعاباتی یافت که مشخص و نامگذاری شده اند و عبارتند از: الف تحوّل نخستین یا مرحله ابتدایی گوتیک که بهتر است بگوییم«گوتیک ابتدایی» یعنی دوره متمایز شدن از هنر رومی وار و خودسازی و تکامل شیوه گوتیک، که نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی را فراگرفت، و به انگلستان نیز نفوذ یافت. ب در میانه سده سیزدهم که معماری گوتیک به اوج اعتلای خود رسید، کلیساهای جامع رَنس، آمی یَن، بووِه و بورژ[ از شهرهای عمده کشور فرانسه که خاستگاه گوتیک بوده است] بنا شدند که همه مشخص به بلندی و سبُکی بیسابقه، و باریکی جرز، و نازکی دیوار، و کشیدگی برجها و مناره ها و تیزی سرمناره ها، و تکرار و تأکید قائمهای ساختمانی بودند، بدان میزان که حالت خیزی رو به آسمان، یا فضایی محصور و آویخته بر پیکر کلیسا می بخشیدند. گذشته از این که سطح دیوارهایشان سراسر از شیشه بند منقوش پوشیده شد تا نور بیشتری به فضای گسترده شبستان وارد کند[ به نحوی که در کلیسای گوتیک جا بر نقاشیهای دیواری تنگ شد] و نقش برجسته کاری از ردیف هیاکل کوچک اندام قدیسان بر هلالهای مکرّر درگاههای ورودی و مشبک کاری بر سنگ، و تزیینات و گچبری سطحی افزایش یافت؛ و این همان تحول (یا انشعاب) بود که «گوتیک شعاع سان»(3) نام گرفت.از نمونه های ممتاز این معماری کلیساهای جامع سن دنی و آمی یَن و سنت شاپل [در پاریس] است که دو عنصر مهم معماری گوتیک به طرزی بارز در آنها به کار گرفته شده است؛ یکی عنصر ساختمانی که عبارت است از جرزهای پشتبند توأم با پشتبندهای معلق( یا شمعهای شمشیری) بر پا شده در جانب بیرونی پیکر اصلی کلیسا برای پایداری در برابر رانش سقف بسیار بلند، و استحکام بخشیدن به بدنه نازک و سبک دیوارها؛ و دیگر عنصر تزیینی که عبارت است از گستردگی شیشه بند منقوش و ترکیب یافتن آن با پنجره های گلسرخی و سه پر و هلالهای تیزه دار برای روشنی بخشی به درونخانه. ج رو به پایان قرن چهاردهم در معماری فرانسه و آلمان خاصیت جهش رو به بالای کلیسای گوتیک با به کارگیری دسته ستونهای باریک و سر راست که از پایه ای واحد به سوی سقف خیز بر می داشتند و بی آنکه حتی سرستونی صعود مداوم آنها را متوقف کند چون پنجه ای گشوده یا شاخه هایی منشعب از ساقه اصلی بر طاق قوسی می گستریدند، تشدید یافت؛و جنبش و کششی در برخورد آن رگه ها بر سقف پدید آمد؛و تنوع بیشتری در تلفیق عناصر تزیینی چون بامها و سردرهای دو شیبه، و برجکهای روی بام، و سرمناره های مخروطی بلند و نوک تیز، و پنجره بندی با شکلهای چند پر و خمیدگی و ضد خمیدگیهای درهم تابیده[شبیه به شعله]، و نیز سنگتراشی و کنده کاری بسیار با خطوط مواج و شعله سان به کار رفت، و این همه عنوان «گوتیک شعله سان»(4) یافت، که در سراسر اروپا متداول شد و کما بیش تا میانه دوم سده شانزدهم برپا ماند، تا آنکه موج فراگیر و پویای رنسانس برخاسته از ایتالیا آن را در خود فرو پوشاند. د در سالهای الحاق سده پانزدهم به شانزدهم شیوه تزیینی مشخصی بر تنه کهنسال هنر گوتیک شاخه بست که «شیوه بین المللی» نام گرفت. و با ظرافتکاری و شگردنمایی دلنشین خود بیشتر شامل هنرهای تجسمی و تزیینی چون انواع پیکر تراشی [نقش برجسته کاری، پیکره سازی، سنگتراشی] و انواع نقاشی [نقاشی قابی، تذهیب و مصور سازی کتاب] شد و در سراسر اروپا رواج یافت.
معماری گوتیک در اساس ساختمانی خود مبتنی است بر بنایی چلیپا شکل دارای دو بازوی طولی و عرضی متقاطع، و شبستانی مستطیل شکل پیوسته به دو دهلیز یا راهه جانبی با سقفی بلند[35 تا 45 متر]، و پشتبند معلق، و برج تقاطع [برج ستبر و گاهی بلند در محل تقاطع دو بازوی چلیپا]، و پیشخان غربی ( یا مدخل اصلی) با دو برج بلند متقارن بر دو جانب آن، و هلال تیزه دار، و طاق و تویزه متقاطع. گفتیم معماری گوتیک در مسیر گسترش خود در هر دیار و دوران با موازین و تمایلات و پاره ای عناصر معماری محلی آمیزش یافت و به ویژگیهایی نوین درآمد. گوتیک شعاع سان بخصوص در جنوب فرانسه متداول شد. در اسپانیا گوتیک شعاع سان با معماری «اسلامی اسپانیایی» در آمیخت و حاصل آن معماریهایی چون کلیسای جامع اشبیلیه، که بر جایگاه مسجدی بنا شد[ سده پانزدهم میلادی]، و دیگر ساختمانهایی با طاق مقرنس اسلامی در طلیطله و اندلس [سده های چهاردهم و پانزدهم]بود.در انگلستان گوتیک مراحل خاص خود چون «گوتیک ابتدایی» و «گوتیک مزین»[1280 میلادی]و «گوتیک قائم»[حدود1350]را گذراند. آلمان گوتیک شعله سان را همزمان با فرانسه در آغوش خود جای داد، علاوه بر آنکه نوع خاصی از کلیسای گوتیک با سه شبستان هم ارتفاع را در دامان خویش پروراند[سده چهاردهم]. ایتالیا تنها کشوری بود که نظام گوتیک را چنانکه باید خوش آمد نگفت، و آن شیوه معماری را به تمامی نپذیرفت، و یا عناصر معماریهای محلی خود را بیش از حد معمول با آن درآمیخت؛ چنانکه می بینیم بناهای دینی برپا شده در شهر فلورانس چون سان ماریا نووِلاّ و سان کروچه بخشی از خصوصیات درونخانه معماری کلاسیک روم را حفظ کرده است همان گونه که کلیساهای جامع شهرهای سیه نا و اورویه تو و میلان که در قرن سیزدهم بر پا شدند نفوذ گوتیک فرانسه را نپذیرفتند؛ و سرانجام گوتیک ونیزی آمیزه ای شد که در آن معماری بیزانسی آشکار ماند.
پیکرتراشی گوتیک نیز مانند معماری در ناحیه ایل دو فرانس تکوین یافت و با گذشت اندک زمان از مرحله عادی تابعی تزیینی در خدمت معماری، به مقام بلند عاملی توصیفی ارتقا یافت که کارآییش بازنمایی تمامی پیکره های قدیسان و احوال مریم و کودک و تصلیب مسیح و رویدادهای مهم مسیحیت بود. تنها در کلیسای جامع شارتر بیش از 8000 پیکره کوچک اندام به اسلوب نقش تمام برجسته اجرا شده است که از آن میان ردیف هیکل های خشک زده و در جامه پیچیده سردرهای ورودی، نخستین مرحله تکامل پذیری آن هنر را عرضه می دارد. در مرحله بعدی نخست به سر و سپس به اندام این پیکره ها نیرو و جنبش حیاتی دمیده شد. پیکرتراشیهای تمام برجسته سردرهای نوتردام[1220]، و درگاههای بازوی عرضی چلیپا و سردرهای ورودی شارتر [1240]، و سردرهای غربی کلیسای آمی یَن همه مشخص به حالت وقار و آرامشی بزرگوارانه اند که نگرنده را به یاد هیکلهای ارباب انواع در پیکرتراشی دوره کلاسیک یونان می اندازد. بدینسان در پیکرتراشی گوتیک، مسیح از قالب و ماهیتی که شیوه های بیزانسی و رومی وار بدو بخشیده بودند به در می آید، و در مقام فرزند خدا بر روی زمین، با تمامی جلال ملکوتیش در هنر مغرب زمین جلوه گر می شود.
در طول قرن سیزدهم پیکرتراشان در جامه پردازی خاص شیوه گوتیک، که بخصوص با تاخوردگیهای قائم و متوازی خود حالت وقار و ایستایی و آرامش درونی پیکره ها را تأیید می کرد؛ و نیز در بازنمایی جذبه دینی قدیسان، و سیمای هیجانزده هریک از ناظران، و مقام ربانی مسیح، به مهارت تام رسیدند، لیکن در آغاز سده چهاردهم این استادی و اعتلا رو به افول گذارد[بخصوص در فرانسه]، و جای خود را تا حدودی به پیکرتراشی تدفینی سپرد که توجه و دلبستگی بسیاری از پیکرتراشان را به سوی خود جلب کرد. ساختن پیکره های تدفینی بر روی مقبره که بیشتر با مفرغ و شبه مرمر، و نیز با سنگ و چوب، اجرا می شد تا آخر قرن پانزدهم متداول ماند و آثاری ممتاز بر جا گذارد.
با اختصاص یافتن سطح دیوارهای کلیسای گوتیک به شیشه بند منقوش، نقاشی دیواری در آن معماری متدرجاً موضع و مقام خود را از دست داد، و آن هنر موقوف شد به نقاشی روی تخته و قاب تزیینی[دولته و سه لته و گاهی بیشتر] برای پشت محراب و یا بخشهایی از طاق کلیسا، و نیز تذهیب و مصورسازی نسخ خطی. اما هر یک از این رشته های نقاشی در مکتبهای متفاوت کشورهای فرانسه و انگلستان و فلاندر و آلمان و اسپانیا، و بخصوص و بیش از همه در ایتالیا، به پویش و پیشرفت خود ادامه دادند و با آفرینش آثاری بزرگ و پایدار زمینه را برای ظهور نقاشی دوران رنسانس هموار ساختند؛ و شگرف این که استادان طراز اول ایتالیا، چون چیمابو(5) و جوتو(6) و سیمونه مارتینی(7) و بسیاری دیگر، از همان پایان سده سیزدهم مقام شامخ خود را چون طلیعه داران نهضت نقاشی رنسانس تثبیت کردند.
شیشه بند منقوش [بخصوص در فرانسه و انگلستان]، چنانکه اشاره شد، در معماری گوتیک اعتبار و رواج بیشتر یافت و تمایل هنری به گستردن سطح پنجره ها برای تأمین تابناکی درونخانه، شیشه بندی منقوش و رنگین به رنگهای تند را در سده های دوازدهم و سیزدهم به اوج کمال رساند، به طوری که دیگر برای پنجره های کلیساهای سن دنی و سانس[فرانسه] و کنتربوری[انگلستان]، و به خصوص نمونه های ممتاز آن در شارتر و روآن، از جهت غنای رنگ و نیرومندی خطوط تصویری تالی و مانندی به وجود نیامد.
از پایان قرن دوازدهم به بعد شاهزادگان و امیران و شهرنشینان دولتمند نیز در تشویق پیشه وران و پشتیبانی از هنرهای فرعی و صناعات کاربردی با کلیسا همگام شدند، و در نتیجه انواع فلزکاری و زرگری و میناکاری و درودگری و سنگتراشی برای ساختن ظروف و اثاثه کاربردی یا اشیاء تزیینی، همان گونه که انواع صنایع بافندگی چون دیوارکوبها و رومبلیهای قالیبافت و پارچه های زربفت و ابریشم بافی و سوزندوزی، و نیز سفالگری با لعابهای رنگین و نقوش تزیینی برجسته کاری شده، و ساختن جلد کتاب و جعبه جواهر و قاب آینه و مانند آن با عاج و چرم و چوب و فلزات قیمتی، رونق و رواج یافت؛ و در همان دوران بود که شهر ونیز برای بار دوم مرکز شیشه گری باختر و خاور شناخته شد.
پی نوشت ها :
1.Gothic
2.Renaissance
3.Rayonnant Gothic
4. Flamboyant Gothic
5. Cimabu
6. Giotto
7. Simone Martini
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}